مزدا جانمزدا جان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

مزدای مانای ما

بازیگوشانه

یعنی مزدا نمیدونم این شور و انرژی بالارفتن در تو از کجا تقویت میشه. هیچ ارتفاعی در خونه یا بیرون خونه نیست که نخواهی تجربه ش کنی. حالا دیگه با اهورا یه تیم تشکیل دادین که خیلی جفت و جوره و همه مدل کاری میکنه تا یا خنده و فریاد شادی مامان رو از ابتکار و خلاقیت گروهی تون دربیاره یا جیغ بنفشش رو از بهم ریختن اوضاع.‌ هر چی که باشه دلم از اینکه با هم کودکی و تجربه میکنین خوشه و وقتی نیروانا هم، همبازی تون میشه که دیگه جشن ها در دلم برپاست. از بازی های دونفره یا سه نفره ی اوقات خوشتون آب بازی توی حمومه، ماشین بازی و هول دادن ماشیناتون دنبال هم، رقص و پایکوبی، لگو ساخت و پاخت کردن و هی بهمش ریختن، فشن شوی لباس، با همدیگه پای برنامه های خ...
19 ارديبهشت 1397

یک کنار یک ماهگی

آخرین ماهشمار از اولین دور عمر عزیزت رو کلید زدیم و حالا با شمارش معکوس روزها بسمت یک سالگی ت سرازیریم قند عسلم! رویش دو دندان بالای پیش و افزوده شدن دو مروارید زیبای دیگه به گنجینه ی سلامت دهانیت، بهمراه درگیری های بیش از یک هفته ت با یه ویروس حال خراب کن دیگه، بسیار پرمخاطره شد و کلی انرژی از همه مون گرفت.  همچنان به میز و مبل و در و دیوار و پاهای ماها تکیه میکنی و راه میری و هر چی رو هم که زورت برسه هول میدی و پی اش راه میری. از واکر گرفته تا میز و جعبه و چارپایه و روروئک.  رفتار اجتماعی و زبان بدنت همراه با ادای آواها به زیبایی تکامل پیدا میکنه. حالا هر وقت بابا یا من یا هر کسی که دوسش داری لباس میپوشه که از در خونه ب...
12 خرداد 1396

مامان پهلوان، مزدا

متقاضیای کُشتی گرفتن با مامان حالا دو تا قندعسل شده ن ! اهورا و مزدا. تو وروجکی که هنوز فقط با تکیه به اشیا و گاهی جاندارانی که ما باشیم میتونی وایستی، وروجکی که هنوز نمیتونی درست و حسابی تعادل حین حرکتت رو حفظ کنی، وروجکی که با کمک واکر ارثیه خواهر نیروانا تازه تازه میتونی چند قدم برداری و ایستاده در حرکت باشی، چنان جرأت و جسارتی پیدا کرده ی که خودت رو میندازی روی شونه هام که مثلاً کُشتی بگیری خاکم کنی! با اون نگاهت که تماماً معناست و برای هر حرف و حدیثی یه رنگ و حالت خاص داره چنان میخندی و اوج لذتت رو از این کشتی بازی بروز میدی که آدم خاک که نمیشه هیچ، سر به آسمون میذاره. ا... اکبر ببین الان نیروانا چطور تو آسموناست از برکت ...
26 ارديبهشت 1396

چون تندر و رعد، در برابر باد

دیروز سمیراجون می گفت کاش یه چیزی مث سربند ابری برات درست کنیم بذاریم دور سرت رو بگیره که هی میخوری زمین اون سر باشکوه و نازنینت کمتر ضربه بخوره. بس که این روزا در حال تحرک و تمرین ایستادن و طی این آخرین مرحله ی تکامل حرکتی ت تا راه رفتن هستی عزیزکم. البته انگولکا و یواشکی هول دادنای داداش اهورای نازنین هم در بالا بردن آمار زمین خوردنات بی تآثیر نیست دیگه. از برکات داشتن یه داداش پرتحرک که فقط یه سال و اندی ازت بزرگتر باشه یکیشم همینه مگه نه  ...
30 فروردين 1396
1