مزدا جانمزدا جان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

مزدای مانای ما

شی بای بای

فکر نمیکردم بعد از سه و سال و نیم ایفای نقش مادری در زمینه تغذیه ی تو و اهورا با شیر خودم، پروسه ی اولین جدایی تو و قطع شیردهیم به همین راحتی باشه. یادمه برای نیروانا و اهورا خیلی در این زمینه با خودم درگیر بودم و از بزرگترین دغدغه هام طی این مرحله بود. برای تو هم همینطور دغدغه داشتم ولی شاید بدلیل تجربه و یا اینکه خیلی تدریجی تر انجام شد و هم اینکه نشانه های لزومش رو خیلی واضح تر دیدم، با آرامش و عزم و اطمینان بیشتری انجام شد. از بعد از عید نوروز وعده های شیرت خیلی کمتر شده بود ولی بودن روزایی که دائم بهم چسبیده بودی و با هر اندک ناراحتی که داشتی به همین شیوه ی چسبیدن به سینه ی من خودت رو آروم میکردی و در واقع تغذیه ی روانی میشدی تا جسمی. ا...
11 مرداد 1397

دو سالگیت درخشان

تمام حس شاعرانه ام را هم که جمع کنم به پای حجم غزلهای شیرینی که در بند بند وجودت جاری ست نمی‌رسد قندک من! اصلاً چطور میشود با وجود تو ایستاد و لحظه ای چشمها را بست و واژه ها را بهم پیوند زد که حادثه ی باشکوه تولدت را به شور بنشینند عشق غلتان و مواج من! امروز سرخوشانه به نقطه ی دو سالگی ات می رسی و من همچنان مبهوتم که در این مجال اندک چه آسان انبوه دل ما را به تمامی ربوده ای گوشه ی دِلک! بسان خورشید دهمین روز تابستان هماره داغ و درخشان باش و بر ما عشق بباران خداوندگار خرد خانواده! ...
10 تير 1397

دوسَ دَ

آرزومه این جمله ی معجزه گر "دوستت دارم" رو بارها و بارها از تو نازنینم بشنوم که به همه ی عشق ورزیدنیها نثار میکنی. امسال را با تکرار این جمله آغازیدی و بسیار نیکوفال هست دلبندم. همه ی ایامت پر از عشق و دوست داشتن. ...
10 فروردين 1397

فاتح قله ها و قلبها

با تمام وجود بزرگ شدنت رو سر میکشم. حالا دیگه، تو فاتح همه ی ارتفاعات خونه ای. میز و مبل و تخت و چارپایه و پله و پله و پله و ... بیرون که زیاد نمیریم ولی قطعاً اونجام هر چی بلندی باشه رو تو در خواهی نوردید.‌ وقتی از سرسره ی سه پله ای کوچیک خونه بالا میری و وایمیستی روی اون لبه ی بی نرده و لیزش و دستات رو مث قهرمانا میبری بالا و یه صدای شبه فریادِ تارزان گونه ی غرورآمیزی از خودت متصاعد میکنی و چشات همینجور گرد میمونه و برق میزنه، هم دلم میریزه بدوم بگیرمت هم قند توش آب میشه که ببین فسقلی ما رو! سرگرمی های شادمانه ی این روزات طی طریقه، هی توی خونه راه میری و لذتبخشترش یه چیزی هم مث چوبی، چنگالی، میله ای، سیخی، ... توی دستته و جیم میزنی. ...
17 شهريور 1396

بهار آرزویم

اولین بهار عمرت در راه است نازنین مزدایم! زاده ی تابستان عاشقی, انتظار مدیدی بود برای دل کوچکت, بهار؛ ولی حالا تحقق خواهد یافت. برایت بهار در بهار شادمانی و بالندگی آرزو دارم ای شیرین ترین اتفاق سالی که به انجام می رسد. مزدای من, خداوندگار خرد, خداوندگار دلهایی با خنده های زیبایت, خنده هایت مدام.
30 اسفند 1395
1