که عشق آسان نمود اول ...
اولین شبی ست که دور از تو بسر میبرم. یه ماموریت کاملاً اضطراری اداری پیش اومد و اینقدر غیرمنتظره کارم طول کشید که ناچار به موندن و ادامه ی اون در فردا شدم. نمیدونم قراره باقیمانده ی شب بر من و تو و بابا و بقیه چطور بگذره. فقط خدا خدا میکنم این آزمایش رو سربلند بیرون بیاییم طفلک نازنینم و بر روح سپیدت هیچ اثر آهی باقی نَمونه.
پی نوشت :
در پی پیامهای مخابره شده و عکسهای ارسالی از وضعیت خونه توسط نیروانای گلم، با ترفند بابایی برای جابجا کردن دنیای کودک و جایگزینیش با اتاق خواب من و بابا، کلی سرگرم شدین و بعدشم برنامه ی ۹۰ دیدین تا بعد از نیمه شب و امیدوارم راحت خوابیده باشین.
پی نوشتِ پی نوشت :
دنیای کودک، گوشه ی دوست داشتنی و متفاوت خونمونه که وقتی داداش اهورا اندازه ی الانِ تو بود و اتاقی نداشتیم بهش اختصاص بدیم کنجِ پذیراییِ خونه برپا شد. یه مساحتِ کوچیک و امن که پر از دوست داشتنیا و اسباب بازیای شماست و اسمشم نیروانا انتخاب کرده.