دو سالگیت درخشان
تمام حس شاعرانه ام را هم که جمع کنم به پای حجم غزلهای شیرینی که در بند بند وجودت جاری ست نمیرسد قندک من! اصلاً چطور میشود با وجود تو ایستاد و لحظه ای چشمها را بست و واژه ها را بهم پیوند زد که حادثه ی باشکوه تولدت را به شور بنشینند عشق غلتان و مواج من! امروز سرخوشانه به نقطه ی دو سالگی ات می رسی و من همچنان مبهوتم که در این مجال اندک چه آسان انبوه دل ما را به تمامی ربوده ای گوشه ی دِلک! بسان خورشید دهمین روز تابستان هماره داغ و درخشان باش و بر ما عشق بباران خداوندگار خرد خانواده!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی