بازیگوشانه
یعنی مزدا نمیدونم این شور و انرژی بالارفتن در تو از کجا تقویت میشه. هیچ ارتفاعی در خونه یا بیرون خونه نیست که نخواهی تجربه ش کنی. حالا دیگه با اهورا یه تیم تشکیل دادین که خیلی جفت و جوره و همه مدل کاری میکنه تا یا خنده و فریاد شادی مامان رو از ابتکار و خلاقیت گروهی تون دربیاره یا جیغ بنفشش رو از بهم ریختن اوضاع. هر چی که باشه دلم از اینکه با هم کودکی و تجربه میکنین خوشه و وقتی نیروانا هم، همبازی تون میشه که دیگه جشن ها در دلم برپاست.
از بازی های دونفره یا سه نفره ی اوقات خوشتون آب بازی توی حمومه، ماشین بازی و هول دادن ماشیناتون دنبال هم، رقص و پایکوبی، لگو ساخت و پاخت کردن و هی بهمش ریختن، فشن شوی لباس، با همدیگه پای برنامه های خوب تی وی نشستن مث کارتون "مهندسین" یا آموزشهای رقص و آوازی زبان انگلیسی، بالارفتن و پریدن از روی مبل و میز و تخت، کشتی گرفتن های قبل از خواب روی رختخوابا و ...
و امان از وقتی که کارِتون به جنگ و دعوا بکشه که دیگه چیزی نیست که سمت هم پرتاب نکنین یا گازی که از هم نگیرین یا مشت و لگد و کشیده ای که نثار هم نکنین. یه جاهایی توی کنترل رفتار خودم واداده م که حالا بازتابهاش رو توی رفتارای شما با هم میبینم. باز هم شرمساری و وجدان درده که برام میمونه. باز هم امید اصلاح دارم و تلاش برای اون.