اوقو قَدِش!
حالا دیگه دستات رو ول میکنی و چند ثانیه ای بدون هیچ تکیه گاهی، فقط و فقط روی پای خودت وایمیستی. دیشب از هیجان این حرکت بزرگت خوابت نمیبرد، درست مثل نیروانا که اولین بار وقتی خوابیده بودم دست روی شکمم گذاشت و ایستاد و خنده ی پیروزمندانه سر داد، تو هم بارها و بارها روی شکم و پهلو و پشتم دست گذاشتی و ایستادی و توی تاریکی شب چشات برق زد و صدای هیجانت سکوت رو شکست. اولین بار که با تکیه بر اشیا، ایستادن رو شروع کردی این تحسین کرمونی رو برای تشویق تو با ریتم دست زدنم میخوندم: "واستاده واستاده ایقِدِرو قِدِش واستاده، قد و قامتش واستاده" و اهورای نازنینم با گویش خودش و نواختن دستای کوچولوش همراهیمون میکرد "واستاده واس...